گفتم: بده ذکری که دوای همه درد است
اعجاز نماید همه جا گفت:حسین جان!
گفتم: که رهی نیست مرا جانب معشوق
من با چه رومکرب و بلاگفت:حسین جان!
گفتم: که بگو ناب ترین ذکر خدا چیست؟
از روز ازل در دو سرا گفت:حسین جان!
گفتم: که خدا سخت غضب کرده چه گویم؟
تا آن که شود باز رضا گفت:حسین جان!
گفتم: چه بود ذکرشهیدانکه ز رحمت
زهراهمه را کرده سوا گفت:حسین جان!
گفتم: چه کنم تا که شوم اهل ولایت؟
تا آن که رسم من به خدا گفت:حسین جان!
گفتم: چه کنم وقت اجل، یار بیاید
گیرد سر من بر روی پا گفت:حسین جان!
گفتم: که چگونه دل مهدی به کف آرم؟
هنگام سحر وقت دعا گفت:حسین جان!
گفتم: چه بگویم که خدا روز قیامت
ما را بخرد با شهدا گفت:حسین جان!
گفتم: ز لبزینب کبریچه شنیدی
چون دید ز تن راس جدا گفت:حسین جان!
گفتم: که سحر دختر دردانه چه می گفت؟
تا حاجت او گشت روا گفت:حسین جان!
موسسه جهانی سبطین علیهماالسلام
به خواب می روم و گاه گاه می میرم
به روی دست پدر بی گناه می میرم
مرا به جرم کدامین گناه باید کشت؟
چه کرده ام که در این اشتباه می میرم؟
نمک مپاش به زخمم وگرنه می سوزم
نمک مپاش به زخمم که آه..٬می میرم
فرار می کنم از دست گرگ ها اما
به دست طایفه ای رو سیاه می میرم
چه سرنوشت بدی ٬ روزگار نامردی!
که بین مردم بی سر پناه می میرم
و در برابر چشمان مردم دنیا
چه کودکانه در این قتلگاه می میرم
نشسته ام سر آوار خانه٬ در حالی
که چشم دوخته ام توی ماه می میرم
محمد سعید میرزایی
یا غیاث المستغیثین